۱۳۹۴/۰۳/۰۵

سالگرد قتل عام حوله



در تقویم رخدادهای سوریه کمتر روزی است که یادآور قتل عامی نباشد، با این حال بعضی روزها در حافظه ی تاریخی سالهای حکومت بشار اسد ثبت شده اند. قتل عام 108 نفری در منطقه ی حوله در استان حمص بدست نیروهای حکومتی، یکی از این روزهاست.
منطقه ی حوله در شمال حمص از اولین مناطقی بود که انقلاب سوریه در آنجا شروع شد. با ادامه ی تظاهرات (های) اعتراضی، سرکوب خونین آن و تشکیل ارتش آزاد برای دفاع از جان غیرنظامیان، بسیاری از سربازان این ناحیه از ارتش جدا شدند و به ارتش آزاد پیوستند.
سه سال پیش در چنین زمانی، 25 می 2012، پس از یک تظاهرات اعتراضی در روستای تلدو در حوله که با شلیک نیروهای امنیتی متفرق شد، طبق گزارش سازمان ملل، شبه نظامیان موسوم به شبیحه با همکاری نظامیان ارتش از روستای مجاور علوی نشین القبو حوالی حدود ساعت 7 شب وارد شدند و خانه به خانه جلو آمدند و هرکس را که در خانه ها یافتند با شلیک گلوله یا ضربه کارد و تبر کشتند و سَرِ شماری را از تن جدا کردند. عکسها و فیلمهایی که از صحنه های پس از جنایت با دوربینهای موبایل اهالی برداشته شدند از نظر شدت فاجعه بار بودن نه تنها سوریه، که جهان را تکان دادند (برای دسترسی به آنها: واژه ی "مجزرة الحولة"). در مجموع 49 کودک، 34 زن و 25 مرد کشته شدند. به دنبال این اتفاق آمریکا، انگلیس و 10 عضو دیگر اتحادیه ی اروپا دیپلماتهای دولت سوریه را از کشورشان اخراج کردند و کمیته ی حقیقت یاب سازمان ملل پس از سه ماه در گزارش آگوست 2012 خود عامل حادثه را حکومت بشار اسد و شبه نظامیان وابسته به آن اعلام کرد (http://goo.gl/R7PRBn). قتل عام حوله یکی از نقاط زمانی بود که در کرونولوژی انقلاب سوریه فاز را به نقطه ی بدون بازگشت رساند.
بعد از گذشت سه سال شماری از خود میپرسند چطور سوریه به اینجا رسید و یا چرا افراد عادی روز به روز بیشتر سلاح دست گرفتند و به جنگ بشار اسد رفتند؟
پاسخ همه ی اینها در تقویم تاریخ است که هر روزش به نام یکی از این اتفاقات ثبت شده است. در این مقطع زمانی شمار غیرنظامیان کشته شده در سوریه قریب 17 هزار تن بود و بسیاری قتل عام حوله را اوج قساوت رژیم بشار اسد قلمداد میکردند.
عصر گاز سارین و بمبهای بشکه ای در راه بود... !


۱۳۹۴/۰۳/۰۳

سرانجام سربازان فراری بیمارستان جسرالشغور | آبروریزی جدید ارتش رژیم بشار اسد



48 ساعت پس از تعقیب و گریز، اکنون ماحصل عملیات انتحارگونه ی ارتش سوریه با انتشار فیلم هایی از دشت های پر از جنازه ی سربازان، رفته رفته مشخص میشود.

شماری از آنها که راه بیشه زارهای اطراف بیمارستان را در پیش گرفته بودند، در زد و خورد دو روز اخیر کشته شدند (لینک حاوی تصاویر بسیار دلخراش از حدود 118 جسد: https://goo.gl/P4la20. یک لیست اسامی 208 نفری نیز اینجا: http://goo.gl/cax8WZ)، شماری خود را تسلیم کرده اند و از روی تصاویر تا کنون شماری کمتر از 60 نفر خودشان را به بعد (پس) از طی مسافت 4 کیلومتر به مقرهای ارتش سوریه رسانده اند و احتمالاً عده ی دیگری هنوز در بین درختزارها مخفی هستند. (آمار دیدبان حقوق بشر سوری از تعداد کل اعضای ارتش سوریه که در یکماه اخیر در جسر الشغور کشته شده اند: http://goo.gl/4tVsoo).

مشخص نیست این فرمان فرار عجیب چرا صادر شد و چرا سربازان را به قتلگاه فرستادند. مخالفین میگویند ارتش تمام درخواستهای مذاکره را رد کرده است و حتی حاضر نشده درباره ی سرنوشت بیمارستان به صحبتهای مقدماتی تن دهد. ممکن است این اعتماد به نفس ارتش از فرار موفقیت آمیز قبلی از پادگانهای حامدیه و وادی الضیف در حومه معره النعمان ناشی شود، این سکه امّا روی دیگری نیز دارد:

اگر اعضای سپاه پاسداران یا حزب الله لبنان در داخل بیمارستان محصور افتاده بودند، بازهم حکومت سوریه چنین طرحهای دیوانه واری را اجرا میکرد؟


این ماجرا مفهوم واژه ی اِشغال را، که مخالفین سوری برای توصیف وضعیت کنونی کشورشان به کار میبرند، روشن میکند. ارزش جان سرباز یا حتی کلنل (سرهنگ) ارتش سوریه به مراتب پایین تر از مورد خارجی است. حکومت حاضر است 48 عضو سپاه پاسداران ایران را که در دست مخالفین اسیر بودند با 2130 زندانی مبادله کند (ماه ژانویه ی 2013)، اما سربازان خودی را اینچنین به مسلخ میفرستد. در واقع مشکل سوریه تنها این نیست که حکومتش به مخالفین و مردم عادی رحم نمیکند؛ سربازان خودی نیز از این بیرحمی در امان نیستند.



۱۳۹۴/۰۲/۲۶

افکار عمومی ایران و دخالت نظامی در سوریه ... مدافعان حرم خواهر امام حسین یا مدافعان حریم پسر حافظ اسد؟!



"اغلب اطرافیانی که از اقدام شهید کجباف مطلع بودند این اقدام را نقد می‌ کردند و حتی وقتی که ایشان بعد از مجروحیت در بیمارستان بستری بودند ملاقات‌ کنندگان نیز ایشان را سرزنش می‌ کردند و شهید کجباف در آن حالت که مجروح هم بودند و به سختی تکلم می‌ کردند جواب می‌ دادند که جبهه ی ما الان همانجاست و ما با اسرائیل می‌ جنگیم". (http://goo.gl/cDzoQ6)
 
این خاطره‌ ی همسر هادی کجباف، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به تازگی در استان درعای سوریه به دست ارتش آزاد کشته شده است می باشد، نمایی از واقعیت جاری امروز را نشان میدهد که علیرغم پروپگاندای پُر سر و صدای مقامات جمهوری اسلامی در توجیه دخالت نظامی در سوریه، افکار عمومی ایران نسبت به حکومت بشار اسد و حمایت ایران از وی چه دیدی دارند.
تصویر بالا نیز، که از مراسم ختم یکی دیگر از جنگجویان کشته شده در سوریه (مدفون در قم) گرفته شده، جلوه‌ ی دیگری است از همین واکنش‌ های داخلی که جایی در رسانه‌ های رسمی کشور ندارند.
فشار انتقادات از "سید امین حسینی" به خاطر نقشش در سوریه و جنگیدنش برای حکومت بشار اسد در سطحی قرار داشته که باعث شده است تا این شبه‌ نظامی پیش از مرگ در وصیت نامه ی خود در مقام پاسخ برآید. | منبع

۱۳۹۴/۰۲/۲۴

نااُمیدی مزدوران افغانیِ دستگیر شده در سوریه از جمهوری اسلامی و سپاه ... "از بشار اسد، از فاطميون می خواهيم كه ما را مبادله كنند"



"از بشار اسد، از فاطميون می خواهيم كه ما را تبادله كنند"

در ويدئويی كه از سوی مخالفین سوریِ وابسته به ارتش آزاد در استان درعا منتشر شده است، ٤ افغان عضو تيپ فاطميون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در جریان درگیری در حومه ی بصر الحریر اسير شدند، درخواست مبادله ی خود را مطرح می کنند. این افراد حيدر محمدی، سخی ميرالله قلی، عنايت حسينی و عباس وفايی هستند.
همانطور که در گزارش پیشین نشریه ی اشپیگل آلمان خواندید (http://a3mooon2020.blogspot.com/2015/05/blog-post_13.html) طرف ایرانی تا کنون حاضر نبوده بر سر آزادی افغان‌ های زنده‌ ی اسیر وارد مذاکره شود و تاکنون اگر موردی بوده بر سر تبادل جنازه ی افغان‌ ها (تنها در صورت پُر شمار بودن اجساد) اتفاق افتاده.
درباره ی نظامیان با ملیت های سوری، ایرانی و لبنانی‌، با توجه به فرد دستگیر شده و هویت او آنچه در اينگونه موارد درخواست می شود معمولاً معاوضه ی اسيران با زنانی است كه در زندان‌ های حكومت سوريه محبوس هستند و همچنین اجساد نیروهایی که در دست ارتش سوریه باقی مانده اند. گروه الويه الفرقان زیر شاخه ی ارتش آزاد دو ماه پيش در بيانيه ی خود اعلام كرد جسد عباس عبداللهی عضو كشته شده سپاه پاسداران را كه در دست دارد، حاضر است با زنان اسیر در زندانهای حکومت سوریه مبادله كند (http://eldorar.com/node/69894). سه هفته پيش نیز 2 زن و 1 پسر نوجوان كه در زندان اسد بودند در جريان يكی از همين مبادله‌ ها آزاد شدند (فیلم: https://www.youtube.com/watch?v=gHeoPBFaBhI). دو روز پیش نیز گروه فیلق‌ الاول زیر شاخه ی ارتش آزاد توانست 2 زن اسیر اهل درعا را در جریان مبادله با نظامیان ارتش سوریه آزاد کند (فیلم: https://www.youtube.com/watch?v=4hbpTn5f-Uk). | منبع

۱۳۹۴/۰۲/۲۳

"سپاه پاسداران" جواب مزدور پروری اش را در سوریه گرفت ... توهین بی سابقه برجسته ترین فرمانده ارتش بشار اسد (ملقب به پلنگ) به اجیرشدگان افغانی نیروی قدس


"هر کار دلتان می‌ خواهد با افغان‌ های اسیر در دستتان بکنید. می‌ توانید بکشیدشان. اینها مزدوری بیش نیستند، می‌ توانیم برایتان هزاران تن از آن‌ ها بفرستیم."
این پاسخ افسر ارتش سوریه به درخواست مخالفین سوری برای تبادل زندانیان، بخشی از مقاله ی این شماره‌ ی هفته‌ نامه ی اشپیگل آلمان است که در مطلبی به بررسی حضور افغان‌ های مقیم ایران در جنگ سوریه پرداخته است. ترجمه ی قسمتهایی از این مقاله را در زیر می توانید بخوانید:

"روز به روز دستِ دیکتاتوری فامیلی اسد از سرباز خالی تر شده و تکیه اش به مزدورها بیشتر می شود. ارتش سوریه به کمبود نیرو دچار است و برای جلوگیری از فروپاشی؛ ایرانی‌ها، لبنانی‌ها، عراقی‌ها، افغان ها، پاکستانی‌ ها، یمنی‌ ها و شیعه از هر کجای جهان به نیروهای حکومت پیوسته‌ اند و وابستگی ارتش روز به روز به آنها بیشتر می‌ شود. اما هر چقدر جنگ طولانی می‌‌ شود و پیروزی‌ ای به دست نمی‌ آید، مشکل آنها برای توجیه تلفات انسانی زیادتر می شود. حزب‌‌ الله لبنان حالا دیگر علت مرگ برخی را در مدرک فوت تصادف رانندگی می‌ نویسد.
بسیاری از عراقی‌ ها که برای اسد می‌ جنگیدند اکنون به کشورشان بازگشتند. پاکستانی‌ ها نیز هستند که توسط گروه عصائب‌ اهل‌ الحق سازماندهی می‌شوند، اما هیچ قومیتی به یکدستی افغان‌ های هزاره‌ در جنگ سوریه حضور ندارد. سخت است تخمین زد، اما گفته می‌ شود حدود 700 افغان در درگیریهای حلب و درعا جان باخته‌ اند. چیزی که بدتر است این است که اکثر آنها کاملا به میل خودشان نیامده‌ اند.
رقمی حدود 2 میلیون مهاجر غیر قانونی افغانِ هزاره در ایران وجود دارد که سپاه پاسداران از میان آن‌ ها اقدام به جذب نیرو برای جنگ در سوریه می کند و ظرف یک سال و نیم گذشته هزاران نفر به خدمت این نیرو درآمده‌ اند.
مرادعلی حمیدی 45 ساله، پیشتر کشاورز، صاحب یک زمین 50 در 50 متری در شمال افغانستان در روستای چهارصد، اکنون 7 ماه پس از اسارت به دست مخالفین مسلح سوری روی یک صندلی در زندانی در حلب بخشِ مخالفین نشسته است. می‌ گوید: " در روستا در افغانستان برق نبود، آب نبود، فرار کردیم به ایران. بدون جواز سفر وارد شدم و غیر قانونی در یک کارگاه سنگ کارگری میکردم تا سپتامبر 2013 که به اتهام مواد مخدر دستگیرم کردند؛ اما واقعیت نداشت. برای 15 روز با کابل و شلاق مرا می‌زدند (پشتش را بالا میزند روی کمرش جای سوختگی با آتش سیگار دیده می‌ شود). ایرانیان نژاد پرست‌ هستند. ما را نمی‌ خواهند، فقط به خاطر اینکه افغان هستیم. به سختی کسی کارت اقامت گیرش میاید که بعد بگذارند بچه‌ اش مدرسه برود و مقدار کمی غذا دریافت کند.
مراد می گوید که 6 سال حبس گرفته بود و زندانش را در تهران می‌ گذراند که روزی یک افسر سپاه پاسداران به ملاقاتش آمده: "گفت برای چه اینجایی؟ گفتم مواد مخدر. گفت میخواهی که پنج سال باقیمانده ی زندانت را بیرون باشی؟
مراد نه نگفت. بعد از دو ماه به جنگ سوریه پیوست، جنگی که مطابق گفته ی افسر سپاه قرار بود در آن فقط کارهای ساده و وظایف نگهبانی انجام دهد و وقتی هم برگشت کارت اقامت بگیرد. بقیه ی هم‌ سلولی‌ هایش در تهران نیز موافقت کردند و مقرر شد ماهانه دو میلیون تومان دریافت کنند (چیزی معادل 700 دلار).
سعید احمد حسین هم که همبند مراد است ماجرای مشابهی را می گوید. او که سالها مشغول کار در ساختمانی در شمال تهران بوده با 50 نفر که همگی‌ شان هزاره‌ ی غیرقانونی بودند دستگیر می‌ شود: "یک سپاهی آمد و گفت ما در هر صورت همه‌ تان را میفرستیم به سوریه، ولی اگر برگه ی موافقت داوطلبانه را امضا کنید پول و کارت اقامت دائم هم بهتان تعلق می گیرد. همه امضا کردند."
از زندان به پایگاه‌ های مختلف نظامی در اطراف تهران برده شدند و در آنجا طرز کار با کلاشنیکف را یاد گرفتند. مراد می‌ گوید "مربی به ما گفت شما با تروریست‌ ها در سوریه می‌ جنگید. با لباس شخصی به فرودگاه امام خمینی رفتیم و از آنجا با یک پرواز عادی که در بین مسافران خانواده ها هم بودند به دمشق برده شدیم. هیچ‌ کس نباید میفهمید که ما سربازیم."
دو افسر سپاه در فرودگاه دمشق با چای از آنها پذیرائی کردند، سپس افغان ها به لاذقیه اعزام شدند و از آنجا با اتوبوس به یک پایگاه نظامی در حومه ی حلب رفتند که 10 روز آنجا بودند. می گوید "رفتار ایرانی اینجا دیگر دوستانه نبود. بدتر از آنها سربازان ارتش سوریه بودند که مراقب ما بودند. تا با هم فارسی حرف می زدیم سرمان داد می کشیدند. یک روز عصر سلاح و یونیفرم بینمان توزیع شد و دستور دادند شبانه پیاده راه بیفتیم. تا ساعت سه چهار صبح پیاده رفتیم که ساختمانی در تاریکی را به ما نشان دادند و به چند ده‌ نفر از ما گفتند حمله کنید و به هر قیمتی بگیریدش. دائم تکرار میکردند نکند یک وقت خودتان را تسلیم کنید. اگر تسلیم کنید سرتان را می‌ بُرند."
دو فرمانده ی مخالف سوری می گویند که افغان ها مثل ماشین می‌ مانند: "واقعاً سرسخت هستند. سریع تر از ما میدوند و حتی زمانی که نزدیک گرفتار شدن هستند به شلیک ادامه می دهند. اما آن لحظه که ارتباط رادیویی‌ شان را با مرکز فرماندهی از دست می دهند یکدفعه وحشت می‌ کنند."
مراد می‌گوید: "همه‌ مان ترسیده بودیم. از خودم پرسیدم اینجا چه کار می کنم. این که کشور من نیست." وقتی مترجم ازش می پرسد که چطور خود را راضی کرده که به چنین وضعیتی بیفتد، مراد برای اولین بار در مصاحبه عصبانی می شود: "یک زمین 50 متر در 50 متر بی آب و علف در افغانستان؛ چطور یک خانواده 5 نفری از این نان بخورند؟" داستانش را ادامه می‌ دهد: "شروع کردیم به دویدن تا به یک ساختمان خالی رسیدیم و همه پناه گرفتیم در طبقات مختلفش. افسر ایرانی که با ما بود می گفت بجنگید و گرنه همه‌ تان را میکشم. من هم بی‌ هدف در حالیکه هیچ جا را در اطراف نمیدیدم تمام فشنگهایم را شلیک کردم."
ابوحسنین یکی از فرماندهان مخالفین سوری که آن شب در عملیات بوده میگوید: "واقعاً برای آنها بی‌ معنی بود این ادامه دادن به جنگیدن، اما خودشان را تسلیم نمی کردند. پس کل ساختمان را منفجر کردیم." ساختمانی که از آن تنها مراد و سعید از گروه اولیه جان به در بردند. حالا آنها در زندانی در حلب هستند، در شهری خطرناکتر از هر جای دیگر که هر روز ممکن است ساختمانش با بمب بشکه ایِ ارتش سوریه ویران شود. بمبها بخصوص حالا که ارتش در هفته های اخیر متحمل شکست شده بیش از هر زمان دیگری استیصال حکومت را بیان می کند. هر روز بین ساعت 8 تا 9 صبح در شرق حلب وقت بمب بشکه‌ ای است؛ بمب هایی که هر جا فرود بیایند تا شعاع 20 متری همه چیز را نابود می کنند. مسئول نگهداری این افغان‌ ها به ما که برای بازدیدشان درخواست داده بودیم، گفت: بعد از ساعت 9 بیایید...
مراد می گوید: "دخترهایم. دو سال است ازشان خبری ندارم. برادری ندارم، پدر و مادرم هم مُرده اند، فقط مادر زنم زنده است در روستایمان. چه کسی از خانواده‌ ام مراقبت می‌ کند؟ غذا به اندازه کافی دارند بخورند؟ لباس به اندازه دارند؟ توانستند زمستان را تاب بیاورند؟"
میگوید سرنوشتش در دست خدا نیست، یکی از امامانش و صلیب سرخ را به شفاعت می طلبد. مخالفین سوری عضو گروه جبهه الشامیه سعی دارند او و دیگر افغان‌ها را با زندانی هایشان در زندان های حکومت مبادله کنند، که این هم موجب امیدواری مراد نیست و فکر می کند یک مصیبت دیگر را نصیبش میکند: "اگر مرا برگردانند به ارتش سوریه چه کار میکنم؟ دوباره مرا دوباره مثل قبل میگذارند همانجا درون گروه یکی از فرماندهانشان که خود و گروه را به کشتن می‌ دهد. من نمیخواهم دیگر اینکار را انجام دهم. میخواهم برگردم افغانستان." به همان بدبختی که یکبار سعی کرده بود از آن بگریزد.
شیخ عبدالقادر فلاص عضو مخالفین سوری که مسئول مذاکرات بر سر تبادل اسیران را به عهده دارد، میگوید فعلاً به نظر نمیرسد تبادل زندانی در کار باشد: "قبلاً افسران سوری را با زندانیهایمان مبادله کرده‌ ایم و حکومت هم به طور خاص آماده است که بر سر آزادی جنگجویان اسیر ایرانی و لبنانی مذاکره کند. اما برای افغانها هیچ. با صلیب سرخ بین‌ المللی هم مکاتبه کرده‌ایم، ولی باز هم هیچ. این دو نفر احتمالاً تا پایان جنگ با ما خواهند ماند."
یکی از فرماندهان مخالفین سوری در حلب که مسئول مذاکره برای تبادل 6 افغان اسیر بوده می گوید بعد از تلاش بالاخره توانسته پای تلفن به یکی از قدرتمندترین افسران ارتش سوریه، کلنل (= سرهنگ) سهیل حسن، که در میان هوادارنش معروف به ببر است، دسترسی پیدا کند. پاسخ کلنل کوتاه و مختصر بوده:
"هر کار دلتان می‌ خواهد باهاشان بکنید. می‌ توانید بکشیدشان. اینها فقط مزدورند، می‌ توانیم برایتان هزاران تن از آن‌ ها را بفرستیم."

***

***


۱۳۹۴/۰۲/۲۱

دروغ جدید رسانه های جمهوری اسلامی ... جا زدن کودکان سوریِ مجروح شده در بمباران ارتش رژیم بشار اسد، به جای کودکان یمنی

سندی که بطور نمادین وضع دخالت نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در سوریه را نشان میدهد ... قاسم سلیمانی و دوستان!



عکس یادگاری زیر که در سوریه با قاسم سلیمانی برداشته شده، یکی از اسنادی است که بطور نمادین وضع دخالت نیروهای نظامی ایران در این کشور را نشان می‌ دهد. تمام افرادی که در تصویر، کنار سلیمانی دیده می‌ شوند با فاصله ی زمانی (کم) از هم کشته شده‌ اند.
با دقت در آدم! های این تصویر و چگونگی مرگ آنان می‌ توان تصوری از تنوع طیف نیروهای جمهوری اسلامی ایران در سوریه داشت و نشان داد که اینان در کجا و با چه کسی میجنگند.
 
از راست:
1. علی سلطان مرادی، عضو پایگاه مقاومت بسیج حماسه‌ سازان عاشورا. مرگ: 23 بهمن 93 در کفرناسج در استان درعا، بدست گروه الویه الفرقان، زیر شاخه ی ارتش آزاد.
2. عباس عبداللهی، فرمانده ی گردان صابرین تیپ امام زمان، لشکر 31 عاشورای سپاه پاسداران. مرگ: 23 بهمن 93 در کفرناسج در استان درعا، بدست گروه الویه الفرقان، زیر شاخه ی ارتش آزاد.
3. علیرضا توسلی، افغان مقیم ایران؛ مرگ 9 اسفند 93 در تل قرین، استان درعا، بدست گروه معتزبالله، زیر شاخه ی ارتش آزاد.
4. حسین بادپا، عضو لشكر 41 ثارالله كرمان، سپاه پاسداران. مرگ: 31 فروردین 94 در بصرالحریرِ استان درعا، بدست جیش الیرموک، زیر شاخه ی ارتش آزاد.

۱۳۹۴/۰۲/۱۶

نیویورک تایمز و بررسیِ شکست های اخیر ارتش رژیم بشار اسد


نشریه ی نیویورک‌ تایمز در مقاله‌ ای (به تاریخ 28 آوریل 2015 - 8 اردیبهشت 1394) به بررسی شکست‌ های اخیر ارتش سوریه پرداخته و سعی کرده شرایط و شانس بقای بشار‌ اسد را بررسی کند. در قسمتی از این مقاله میخوانیم:
«تحلیل قوای ارتش، دولت را واداشته که بیش از پیش به جنگجویان خارجی تکیه کند. خصوصاً به حزب‌ الله لبنان گروه شیعه ی متحد ایران. حزب‌ الله حالا عملیاتها را رهبری و در خیلی مناطق مستقیماً مدیریت می کند. چیزی که مایه ی خشم بعضی نظامیان سوری شده است.»
«در این ماه نیروهای اسد در مناطقی متحمل شکست شده و از آنها گریخته‌ اند که مدتها جزء مناطق تحت کنترل کامل دولت محسوب میشد. مخالفین کنترل شهر ادلب مرکز استان شمالی سوریه و همچنین گذرگاه مرزی با اردن در جنوب را بدست گرفتند. پاتک‌ های ارتش با شکست روبرو شد و این هفته، یک اتحاد جدید و هماهنگ در جبهه ی مخالفان، آنان را خیلی بیش از همیشه به ساحل غربی سوریه، قلمرو امن اسد نزدیک کرد. این اتحاد جدید بیشتر شامل گروهای اسلامگراست و جبهه‌ النصره ی القاعده را هم در برمیگیرد. همگی امّا با داعش در ستیز هستند.
در سراسر کشور علائمی از وجود فشار بسیار سنگینی وجود دارد که با اعتماد به نفسی که آقای اسد نشان میدهد در تناقض است. دولت اخیراً رؤسای دو نهاد اطلاعاتی از چهار نهاد اصلی را بعد از جنگ و جدال برکنار کرده است. سپس جسد یکی از آنها پیدا شد. گزارش شده است علت مرگ، ضرب و شتم شدید توسط محافظان آن نهاد اطلاعاتی موازی دیگر بوده است.
مسئولان دولتی در مراکز استانی مثل حلب و درعا طرح‌ هایی را برای تخلیه شهروندان و نجات منابع مالی و آثار عتیقه مطرح کرده‌ اند. ذخیره ی ارزی کشور از ۳۰ میلیارد دلار در آغاز جنگ داخلی به تنها یک میلیارد دلار تقلیل یافته است. استانهای امن ساحلی که پیش از این هم شلوغ بود، بیشتر از قبل با موج تازه رسیده‌ ها از ادلب روبرو شده است و عده‌ ای گفته‌ اند مسئولین دست رد به سینه آنها زده‌ اند. پست‌ های بازرسی در مرکز دمشق کمتر از قبل شده و با پرسنل کمتری اداره می شوند. چون نظامیان را برای جنگ به خارج شهر فرستاده‌ اند. مردان جوان هر روز بیشتر از خدمت نظامی طفره می روند.»
«چهار سال قبل ارتش سوریه ۲۵۰ هزار سرباز داشت. اکنون به خاطر تلفات و فرار از خدمت ۱۲۵ هزار نفر پرسنل دارد، بعلاوه حدود ۱۲۵ هزار نفر هم از شبه نظامیان، مشتمل بر عراقی‌ هایی که توسط ایران آموزش نظامی دیده‌ اند، پاکستانی‌ها و افغان‌ های هزاره. اینگونه نیست که همیشه خود سوری‌ ها فرماندهی نظامی را در اختیار داشته باشند. خصوصاً جایی که حزب‌ الله، زبده‌ ترین و مجهز‌ ترین نیروی خارجی حضور داشته باشد. یک منبع مرتبط با نیروهای امنیتی سوریه می گوید «وقتی میخواهی کاری انجام بدهی باید از حزب‌ الله اجازه بگیری.» او میگوید این موضوع افسران امنیتی سوریه را خشمگین می کند. کسانیکه حکومت پدر اسد، حافظ را به یاد می‌ آورند و زمانیکه حزب‌ الله صرفاً یک متحد حاشیه‌ ای برای سوریه بود.»
«چارلز لیستر متخصص امور سوریه می گوید ایران به کمک حزب‌ الله یک دولت درون دولت سوریه تشکیل داده است. سیاستی برای بقای نفوذش حتی در صورت سقوط اسد. علی یک سرباز ۲۳ ساله که از جبهه ی جنوبی برای مرخصی به دمشق برگشته تعریف می کند که چگونه یکی از فرماندهانش شکایت میکرده و میگفته «یک سرباز حزب‌ الله حتی از یک ژنرال سوری عزیزتر است». در کنار اینها، حسادت طبیعی هم وجود دارد. جنگجویان حزب‌ الله همه به دلار حقوق می‌ گیرند در حالیکه سربازان سوری به واحد پولیِ در حال سقوط سوریه. علی می گوید افراد حزب‌ الله اتومبیل‌ های نوی مشکی دریافت می کنند و برای غذا هر روز برنج و گوشت می‌ خورند؛ در حالیکه سربازان سوری با کامیون‌ های کهنه ی روسی و نان مانده باید بسازند.»
«با همه این وجود، حزب‌ الله در موقعیتی نیست که بتواند بقای اسد را تضمین کند. آنچنانکه یک بار در سال ۲۰۱۳ با اعزام صدها جنگجوی تازه نفس به القصیر در مرز لبنان و شکست مخالفان این کار را کرد. مقامات اطلاعاتی آمریکا می گویند حزب‌ الله اکنون بیش از هر زمان دیگری رزمنده و مشاور نظامی در سوریه دارد. در حدود پنج هزار نفر. ولی منبع نزدیک به سازمان امنیت سوریه معتقد است آنها فقط در مواردی وارد عمل می شوند که مستقیماً با منافع خودشان در ارتباط باشد. در مقابل، یک مقام سوری طرفدار حزب الله می گوید که این نیرو شاید چند هزار نفر در نزدیک مرز لبنان سرباز داشته باشد، امّا فقط چند صد نفر در جبهه ی جنوب نزدیک مرز اسرائیل و چند ده نفر هم نزدیک شهر مورد مناقشه ی حلب در شمال نیرو دارد. او می گوید حزب الله هیج نیرویی در ادلب نداشت، شهری که او می گوید به خاطر تخمین غلط نظامیان سوری از میزان خطر مخالفان سقوط کرده است. در حالیکه منبع نزدیک به نیروهای امنیتی سوریه معتقد است رهبری کشور اساساً اولویتی برای دفاع از ادلب قائل نبوده است. او خبر می دهد که بسیاری از سربازان دولت بعد از آنکه شبکه ی ارتباطی‌ شان توسط شورشان از کار افتاد و از مناره‌ های مسجد صدای الله اکبر شنیدند از پست‌های خود گریختند. او می گوید فقط دمشق و ساحل غربی. به غیر از اینها هیچ چیزی مهم نیست و اسد هیچ اهمیتی نمی دهد اگر بقیه کشور نابود شود.» | منبعِ ترجمه ی فارسی